سرمایه‌داری با مخدر سینمایی در تگزاس۳

این روزها فیلم‌های کمدی شانه‌تخم‌مرغی و زرد، یکی پس از دیگری گیشه سینمای ایران را تسخیر می‌کنند. در این مصاحبه با خبرگزاری صبح نو، آرش فهیم، منتقد سینما به بررسی وضعیت سینمای کمدی ایران و دلایل پرفروش شدن فیلم‌هایی چون «تگزاس ۳» می‌پردازد. او به عواملی همچون ضعف کیفی آثار دیگر ژانرها، ناکارآمدی مدیریت سینما و نیاز مردم به تماشای کمدی‌های سبک اشاره می‌کند

فیلم‌های کمدی شانه‌تخم‌مرغی و زرد یکی پس از دیگری گیشه سینمای ایران را تسخیر می‌کنند. مهم‌ترین دلایل این وضعیت (به ترتیب) کدام‌یک از موارد زیر است: ضعف کیفی آثار ژانرهای دیگر، ناکارآمدی مدیریت سینما، نیاز مردم به تماشای کمدی‌های بزن و بکوب و یا عوامل دیگر؟
در واقع، ترکیبی از این عوامل به اضافه عوامل دیگر، به تحمیل این وضعیت انجامیده است. از طرفی در اثر ریل‌گذاری انجام شده از اواخر دهه ۷۰، سینمای ایران به سمتی رفت که مشتری ثابت سالن‌های سینما به یک گروه 5 تا 10 درصد از جمعیت ایران محدود شد. این جمع محدود هم متقاضی فیلم‌هایی از جنس سری فیلم‌های «تگزاس» هستند؛ یعنی فیلم‌هایی که بازیگرهای ثابتی مثل پژمان جمشیدی، رضا عطاران، بهرام افشاری و… دارند و بر شوخی‌های لوده متکی هستند.
در این فضا، حتی کمدی فاخر و محتوامحور و یا دارای بازیگر جدید و غیرتکراری هم جواب نمی‌دهد. به همین خاطر فیلمی مثل «آپاراتچی» که به‌زعم من جزو کمدی‌های خوب سینمای ایران محسوب می‌شود، نمی‌تواند با امثال «تگزاس ۳» رقابت کند. اغلب افراد و خانواده‌های سینمارو دچار این عادت فرهنگی شده‌اند که فیلم‌های کمدی از جنس «تگزاس» و با ترکیب بازیگران ثابت را در اولویت تماشا قرار ‌دهند.
از طرفی، فیلم‌های غیرطنز و به ویژه آثار متظاهر به روشنفکری و نخبه‌گرا در سینمای امروز ما قدرت تأمین نیازهای فرهنگی مردم را ندارند؛ چون سازندگان این‌گونه آثار اکثرا فیلمسازانی ضعیف و پرادعا هستند. به‌طور کلی، فیلم‌های جدی و درام‌های اجتماعی و آثار روشنفکرانه تنها در صورتی می‌توانند به فروش بالایی دست پیدا کنند که سراغ سوژه‌ها و مضامین موج‌آفرین بروند؛ مثل فیلم «مست عشق» هر چند فیلم ضعیفی است؛ اما موج‌آفرین است و توانست تا حدودی پرفروش شود.
مدیریت سینمایی فعلی، تلاش‌هایی برای احیا و تنوع ژانرهای مختلف انجام داده و حتی محمد خزاعی اخیرا از راه‌اندازی گروه فیلم‌های فرهنگی برای حمایت از آثار فاخر خبر داده است.
در تولید، تعادل برقرار شده و آثار متنوعی ساخته می‌شود؛ اما همچنان در اکران و فروش، دچار بی‌عدالتی هستیم و آثار کمدی زرد و بازاری غالب هستند.

پر کار بودن مسعود اطیابی در سال‌های اخیر، از منظر منطق تولید قابل باور است؟ اساسا یک کارگردان می‌تواند این همه آثار مختلف تولید و یکی پس از دیگری اکران کند؟
فیلم‌های مسعود اطیابی، کارهای پرزحمتی نیستند. به نظر من مرحله تولید و تصویربرداری بعضی از این فیلم‌ها به کمتر از یک ماه وقت نیاز دارند. فیلمنامه‌های این آثار هم همین‌طور هستند و نیاز به پژوهش و مطالعه ندارند. شاید در عرض چند روز نوشته می‌شوند. به همین دلیل هم اطیابی برخلاف فیلم سینمایی، در تولید سریال ناکام است؛ چون ساخت سریال نیاز به وقت بیش تری دارد و در سبک و سیاق اطیابی، تولید سریال جواب نمی‌دهد. با توجه به شناختی که از مسعود اطیابی دارم، می‌دانم که او شخصیتی اخلاق‌گرا و متواضع است و خودش شخصا و فارغ از آثارش، بی‌حاشیه و سربه‌زیر است. به نظرم او به‌عنوان یک تکنسین که توان تولید فیلم پرفروش و کم‌هزینه را دارد، در جهت افرادی قرار گرفته که سوداگر و تخریب‌گر فرهنگ و سینما هستند.

برای از کار انداختن خط تولید آثار کمدی زرد در سینمای ایران چه روشی می‌تواند در زمانی کوتاه به نتیجه برسد و این ترکیب اکران را تغییر دهد؟
اتفاقا نیاز و تقاضای مردم به تفریح و سرگرمی یک فرصت است که می‌توان فیلم‌های طنزآمیز و سرگرم‌کننده با رویکرد راهبردی و فرهنگی ساخت تا ضمن چرخش چرخ‌های اقتصادی سینما، ارزش افزوده‌ای هم در اختیار تماشاگران این فیلم‌ها قرار بگیرد. همچنان که فیلم «فسیل» با وجودی که در رده کمدی‌های معمول و زرد سینما قرار دارد، جنبه تاریخی و سیاسی هم دارد.
اما مدیریت سینمایی هر چقدر هم برای اصلاح وضعیت سینمای امروز اراده و انگیزه داشته باشد، با موانع و دست‌اندازهای سختی مواجه است. یکی از این موانع، جریان صاحب سرمایه‌های بزرگ و برخی از سینماداران و مال‌داران وابسته به این جریان‌اند که با رویکردی انحصاری، در پی القای تولیدات و محصولات گروه خودشان هستند.
به همین دلیل، نمایندگان جریان سرمایه‌داری دلال‌صفت در سینما، بدترین و پست‌ترین فیلم‌ها را در بیش ترین و بهترین سانس‌ها نمایش می‌دهند؛ اما آثار فاخر و فرهیخته را در کمترین و بدترین نوبت‌ها اکران می‌کنند.
خود من اخیرا قصد تماشای یکی از فیلم‌های گروه هنر و تجربه را داشتم؛ اما فیلم مورد نظر به صورت تک‌سانس آن هم در تعداد محدودی سینما در ساعت‌هایی مثل چهار و پنج عصر به نمایش درمی‌آمد و در نتیجه به سختی توانستم فرصتی برای تماشای آن فیلم فراهم کنم. برای روشن‌تر شدن مسأله، باز هم فیلم «آپاراتچی» را مثال می‌زنم؛ با اینکه یک فیلم کمدی است؛ اما چون توسط گروهی جوان، خارج از باند سرمایه‌دارهای حاکم بر مناسبات سینما ساخته شده، مجال فروش چند صد میلیاردی پیدا نمی‌کند.
تقریبا تمام فیلم‌های پرفروش سال‌های اخیر سینمای ما متعلق به یک جریان خاص صاحب سرمایه و قدرت هستند. تنها راه ممکن، کاهش قدرت سرمایه‌دارها در سینما و تغییر تدریجی ذائقه و سلیقه مخاطب و همچنین بازگرداندن مخاطب خاموش سینما که اکثریت مردم هستند، است. باید آثاری در ژانرها و جریان‌های مختلف، از نظر کیفی ارتقا پیدا کنند.

در‌حالی‌که یکی از مهم‌ترین الگوهای شوخی فیلم‌های کمدی در دهه هشتاد و اوایل دهه نود، تقابل فرد مذهبی با جوان غیرمذهبی بود، در دهه نود نوستالژی جای آن را گرفت و حالا اتفاق عجیب‌تری در حال وقوع است: حمله به نظام خانواده برای ایجاد کمدی. این تغییر موضوع شوخی‌ها را چطور ارزیابی می‌کنید و دلیل مجوز گرفتن چنین فیلمنامه‌هایی را چه می‌دانید؟

دلیلش این است که سرمایه‌داری غیرتولیدی که برخی از نمایندگانش، بخش‌هایی از سینما و شبکه نمایش خانگی را اداره می‌کنند، وابسته به فرهنگ و سبک زندگی لاکچری و مصرفی است و فیلم‌های سخیف به این نوع سبک زندگی دامن می‌زنند و به‌طور غیرمستقیم به وسعت بازار برای این جنس از سرمایه‌داری کمک می‌کنند.

این جریان قطعا با تولید و ساخت فیلم کمدی و پرنشاط و امیدآفرین که جامعه را به آگاهی، سازندگی و حرکت رو به جلو تشویق کند مخالف است، چون منافع‌شان به خطر خواهد افتاد.

برخی خبرنگاران و منتقدان هم تجربه برخورد فیزیکی و ترور شخصیتی از سوی بزرگان این جریان زالوصفت در عرصه سینما را دارند. یعنی این‌ها یک شبکه و باند هستند؛ کارگردانی فیلمی با مایه ضدخانواده می‌سازد و تهیه‌کننده‌ای با همین رویکرد، منتقد چنین فیلم‌هایی را می‌زند و این تبدیل به یک ساختار شده است.

در سکانس دیگری از این فیلم، یک جمع بزرگ، ناخواسته کوکائین مصرف می‌کنند و حال سرخوشانه‌ای هم به ایشان دست می‌دهد؛ بدون هیچ‌گونه مشکلی. آیا این صرفا یک شوخی عادی است یا می‌توانیم نتیجه بگیریم که چنین مواردی حاکی از این موضوع هستند که سینمای کمدی ایران، از منظر اخلاقی، دیگر رسما هیچ خط قرمزی ندارد؟

دقیقا چنین فیلم‌هایی خودشان تبدیل به نوعی مخدر و مسکن شده‌اند. «تگزاس ۳» یک نمونه از آن‌هاست. برای دقایقی مخاطب را در سرگرمی فرو می‌برند و از غم و غصه باز می‌دارند و موجب فراموشی کوتاه‌مدت درد می‌شوند؛ اما در درازمدت، به‌خاطر ترویج فرهنگ و سبک زندگی غلط و منحط، موجب افسردگی و زوال مخاطبان‌شان می‌شوند.

 

به نظر می‌رسد که ساختار فیلم‌های پرتعداد کمدی در ایران بسیار شبیه به هم شده‌اند؛ به‌طوری‌که تقریبا همه فیلم‌های کمدی پرفروش سینما در یک دهه اخیر را می‌توانیم نهایتا در 3-2 دسته قرار دهیم. این تکرار چرا مخاطب را اشباع نمی‌کند؟

می‌توان پاسخ به این پرسش را در جواب سوال قبلی هم دید؛ این وضعیت، هدف غایی همین جریان بازاری غیرتولیدی و دلال‌صفت است که حتی گاهی پشت شعارهای ارزشی و مردمی هم پنهان می‌شوند؛ اما در اصل دنبال فروش جنس بنجل به مردم هستند که هم سود ببرند و هم فرهنگ و ذائقه مردم را به نوعی به سینما معتاد کنند که به پشتوانه منافع مادی و اقتصادی‌شان کمک کند. درست مانند فردی که دچار اعتیاد به مخدر یا مسکنی شده و هیچ‌گاه دچار اشباع نمی‌شود و باید همیشه مصرف کند.

 

در تگزاس 3، زوج پژمان جمشیدی و سام درخشانی به ایفای نقش پرداخته‌اند. کارآمدی و بامزگی این زوج را به انتها رسیده می‌دانید یا فکر می‌کنید باز هم می‌توانند در کنار هم درخشش داشته باشند؟

کارآمدی این زوج و همچنین هر دو بازیگر تمام شده است و فقط به درد پوستر فیلم‌ها می‌خورند.

در واقع هر دو بازیگر، هم سام درخشانی و هم پژمان جمشیدی، اکنون کارکردی ویترینی و تبلیغی دارند. به همین خاطر هم هر دو بازیگر در سال‌های اخیر، به عناصری برای تبلیغات تجاری تبدیل شده‌اند.

 

پژمان جمشیدی که در برهه‌ای اعلام کرده بود به‌خاطر یک ضرر مالی مجبور شده در چند فیلم کمدی بساز و بفروش حضور یابد، با گذشت چند سال، همچنان به ایفای نقش در آثار زرد ادامه می‌دهد و روز به روز اجراهایش ضعیف‌تر می‌شود؛ مشخصا در همین فیلم که بازی او نزدیک به فاجعه است.با این رویکرد، آینده کاری پژمان را چطور پیش‌بینی می‌کنید؟

متأسفانه اگر پژمان جمشیدی همین مسیر را ادامه دهد، درخشش در بیلبوردهای تبلیغاتی سطح شهر و یا پیام‌های بازرگانی تلویزیونی بیش تر خواهد شد.

این فوتبالیست سابق که ابتدا حضور خوبی در سینما داشت و در آثاری چون «سوء‌تفاهم» و «علفزار» بازی‌های خوب و قابل تحسینی انجام داده بود، مدتی است به تکرار افتاده و امیدوارم پژمان جمشیدی خودش را احیا کند.

 

منبع: خبرگزاری صبح نو

  • 2

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین نوشته ها